-
خانه متروکه
پنجشنبه 24 اسفند 1396 01:36
غصه که از حد میگذرد راهم را به اینجا کج میکنم، آرام میآیم کنار وبلاگم مینشینم و سرم را میگذارم روی زانوهایش او هم یک شانه برمیدارد همینطور که موهای مرا شانه میکند میگوید: بگو مادر... بگو من هم میگویم... دو روزی هست که آرام نیستم تمام فکرهای منفی از مسافرت برگشتهاند... احساس میکنم تنها ترین آدم روی زمینم در...
-
یک زن
سهشنبه 7 شهریور 1396 14:57
روبروی آشپزخونه نشستم، دارم ناهار رو آماده میکنم به این فکر میکنم که خیلی دیره و اینکه جمله استراحت کن حالا یه چیزی میخوریم هم نمیتونه همیشه ناهار رو آماده کنه... به دردی که توی جونم پیچیده و ازش حرف نمیزنم فکر میکنم... به آشپزخونه نگاه میکنم و به خودم فکر میکنم، به آشپزخونه نگاه میکنم و به تمام زنهای دنیا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 شهریور 1396 11:15
شب وحشتناکی که روزش نتیجه ش سردرد و اعصاب مزخرف باشه رو چیکار میشه کرد!؟ زانودرد نگرفتی بفهمی چی می گم مادر! احساس می کنم حرای توییترمو میارم اینجا :))) تو توییتر دیگه نمیشه حرف زد بابا البته اون یکی اکانتم هست که بعد از طرد شدنش دیگه حس خوبی بهش ندارم... هیچکس نفهمید من همیشه غمگین بودن... من اول چسناله بودم بعد دست...
-
اگر عاقل باشم البته!
سهشنبه 7 شهریور 1396 02:07
مرا عقلی اگر میبود کی این کار میکردم چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی محتشم کاشانی چرا به من که میرسه همه خودشونو تو اولویت قرار میدن!؟ شاید همه این اتفاقها باعث بشه تو تصمیمم مصممتر بشم و واقعا بهش عمل کنم... شاید... به هر آن کجا که باشد...
-
حواس مبهم
دوشنبه 6 شهریور 1396 14:51
با هزار اما و اگر و چرا و نمی تونه کاری بکنه برای یک جلسه مشاوره وقت گرفتم، بالاخره باید بر این حس خود همه چیز فهم پنداری غالب می شدم. مود الانم اینه: وقتی گوشی(دوستی) برای شنیدن حرفات نداشته باشی پول میدی و گوش(دوست) رو اجاره می کنی! پ.ن: اگه موقتا همه چیز خوب شد دلیل بر عمیقا خوب شدنش نیست!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 شهریور 1396 13:45
چند وقت پیش مصاحبه تد با خانم لیلی گلستان رو دیدم که از چطور موفق شدنش صحبت کرده بود... اینکه کاملا بخوایم مستقل از پدرش بهش نگاه کنیم امکان پذیر نیست چرا که بزرگ شدن تو اون محیط و انگیزه گرفتن از چنین خانواده ای و در نهایت هم حمایت مالی خانواده و... غیر قابل انکاره. چیزی که من رو به فکر انداخت توی اون مصاحبه، جدا شدن...
-
ری بازگشایی
یکشنبه 5 شهریور 1396 01:38
مطمئن نیستم چند بار دیگر میخواهم این وبلاگ را ببندم یا باز کنم یا شاید یک روز حتی حذفش کنم... اما میدانم این وبلاگ هم خیلی تنهاست ... باید یکی را برای خودش داشته باشد، شاید اگر کسی نتواند دوستش داشته باشد من بتوانم... یادم رفته چطور میشود حرف زد، اما شاید دوباره بتوانم خودم را یاد بگیرم خیلی دیر خیلی سخت خیلی...
-
عشق
سهشنبه 27 مهر 1395 02:01
عشق به پدر و مادر غیر قابل انکار است اما آدمی همیشه در صدد است که دور از آنها زندگی کند، چرا که آنها خود واقعی شما را یاد نمیگیرند و به دنبال ایدهآل خودشان میگردند. حواستان باشد در روابط دو نفرهتان پدر و مادر یکدیگر نباشید!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 مهر 1395 05:52
-
رفتن
سهشنبه 13 مهر 1395 19:46
-
بدون شرح
سهشنبه 6 مهر 1395 23:21
-
اختلال فصلی عاطفه!
دوشنبه 29 شهریور 1395 03:27
«همچنین احساس سرما میتواند علامت افسردگی یا اختلال فصلی عاطفه باشد، که حساسیت شدید به کاهش نور خورشید در زمستان عامل این ناراحتی است. در مبتلایان به اختلال فصلی عاطفه اغلب نظم دمای بدن به هم میریزد. در بیشتر ما حداقل دمای بدن در ساعت ۳ صبح است، ولی در این بیماران حداقل دما تا حدود ساعت ۶ صبح به تأخیر میافتد؛ و وقتی...
-
کمی تا قسمتی ابری
یکشنبه 28 شهریور 1395 17:03
تعلق، به شخص، مکان، زمان یا هر چی... واقعا آدمی باید به یک چیزی تعلق داشته باشد؟ اگر متعلق به زمان خاصی باشد در همان دوره میماند و تمام میشود. اگر متعلق به مکان خاصی باشد به همان مکان اختصاص مییابد. نه از آن تعلقهای اهل فلان شهر تعلق به معنای عملی کلمه... و اگر به آدمی متعلق باشد... تعلق آدم را محدود میکند؟ اصلا...
-
Let's see
یکشنبه 28 شهریور 1395 10:36
What would a sleepless mind say? Whatever, I'm bleeding...
-
میترسم...
جمعه 26 شهریور 1395 16:47
میترسم شبیه مادرم شوم، مادرم از حرفهای مردم میترسد، مادرم نگران است و همیشه میخواهد بداند آنها چه میگویند. اگر میخواهد لباسی بخرد باید ساده باشد، نکند مدلش از مدل لباسهای مادربزرگی کمی بیشتر از کمی تجاوز کند. رنگهایش تیره باشند، مبادا قرمز و سبز و آبی و جیغ باشد، مثلا قهوهای خوب است یا مشکی یا هرچه رنگ...
-
گلِ به سبزه آراسته شده!
جمعه 26 شهریور 1395 02:09
سه روزه که سرماخوردم و سه روزه که افتادم توی جام و توانایی انجام کار درست و حسابی رو ندارم... از کلداکس و آبلیمو عسل بگیر تا شیر و لیموشیرین که ازش متنفرم... تازه داغ سرماخوردگی داشت تهنشین میشد که پریود شدم!در واقع حالم گل بود به سبزه نیز آراسته شد... پریود شدن مثل یه بازی دو سر باخت میمونه، اگه پریود بشی بده اگه...
-
کارد تا استخوان
دوشنبه 22 شهریور 1395 04:18
زن بودیم و شدیم و ماندیم، و از ما هیچ نماند... تا ازدواج نکردیم در خانه بابا بودیم مطابق میل بابا عمل کردیم و بعد ازدواج نگران شوهرمان بودیم و اینکه چه میخواهد، حرفش هم که بیفتد عجیب است... بدیهی شده حس امر و نهی به زنان بین تمام انسانهای این مرز و بوم... ما هیچوقت یاد نگرفتهایم خودمان باشیم و آنچه میخواهیم...ما...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 شهریور 1395 01:15
چرا میخوام بنویسم!؟ شاید تصمیم دارم خودم رو بازخواست کنم. شاید میخوام بهونهای داشته باشم برای اینکه کاری انجام بدم و یا شاید خیلی حرفایی که نمیتونم بگم رو در لفافه به معشوق بزنم!؟شایدم میخوام فخر بفروشم... هر چی هست، چند روزه دارم بهش فکر میکنیم، چرا میخوام این کار رو بکنم؟ تنها چیزی که میدونم اینه که قبلا هم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 تیر 1393 02:05
-
نفرین به ای دل
پنجشنبه 12 تیر 1393 01:17
-
درد و دل های این ذهن بیمار
سهشنبه 20 خرداد 1393 23:50
-
خواب هایم من را نمی برند
یکشنبه 18 خرداد 1393 05:25
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 خرداد 1393 02:40
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 خرداد 1393 16:56
-
باور کنیم؛
جمعه 16 خرداد 1393 16:02
-
تنگ شده های یک دل آواره ...
چهارشنبه 14 خرداد 1393 00:16
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 خرداد 1393 02:00
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 خرداد 1393 00:24
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 خرداد 1393 00:00
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 خرداد 1393 23:59