فرانسه روی میز

ما هنوز هزار بار دیگر از نو متولد خواهیم شد و با هم بخواب خواهیم رفت...

فرانسه روی میز

ما هنوز هزار بار دیگر از نو متولد خواهیم شد و با هم بخواب خواهیم رفت...

کارد تا استخوان

زن بودیم و شدیم و ماندیم، و از ما هیچ نماند...

تا ازدواج نکردیم در خانه بابا بودیم مطابق میل بابا عمل کردیم و بعد ازدواج نگران شوهرمان بودیم و اینکه چه می‌خواهد، حرفش هم که بیفتد عجیب است... بدیهی شده حس امر و نهی به زنان بین تمام انسان‌های این مرز و بوم...

ما هیچوقت یاد نگرفته‌ایم خودمان باشیم و آنچه می‌خواهیم...ما گم شده‌ایم، همه ما...

گم شدگی من از اون نوعه که داد میزنه این منم، این دوست داشتنمه، این نگاه کردن منه، این موهامه، این تنمه، این فکرمه، این لبخند منه، و هیچکدوم از اینا نشون دادنش زشت نیست... یا برای ثابت کردن چیزی نیست... اینا بخشی از وجود منن... شاید متاسفانه...

دلم گرفته است و از تمام خودم گذشته‌ام در گذر سال‌ها... 

درمعرکه‌ها تنها بودم...

 باور به بالغ بودن را از ما گرفتند و خودشان بلوغ ما را انکار کردند..

دلم می‌خواست جوری زندگی کنم که هرجای دنیا وایسادم بگم به دیگرون چه... می‌دونید وقتی عمری با فکر اینکه مردم چی فکر میکنن بزرگ بشین از یه جایی به بعد دلتون می‌خواد خودتون باشید. تک تک اجزای وجودتون اونچه که هستین رو فریاد بزنه  و تک تک اعمالتون بگه این منم... با قدرت تو تک تک سلول‌هاتون خودتون رو داد بزنید...

خیلی جنگیدم اما کی به بار میشینه این تخم منِ کاشته شده زیر هفت لایه پوست و استخون؟حتما باید کارد به استخون آدمی برسه که اگه برسه زخمی میشه که هیچ‌وقت جاش از بین نمیره... 

چه اهمیتی داره بقیه چه می‌کنند چرا من نباید تصمیم بگیرم که بقیه چطور رفتار کنند چرا بقیه باید با رفتارشون به من نشون بدن چطور رفتار کنم؟

زن بودن ما رو کالایی کرد بر علیه خودمون و داریم توی مردابی دست و پا می‌زنیم که راه خلاصش معلوم نیست...

احساس پوچی تمام وجودمو گرفته... انگار تموم اون روز‌هایی که جنگیدم از دست رفته... رفته....

من نخل بی‌سرم، سوختنم از ایستادنمه... من خسته تاریخ میلادی خودمم...

یه روز براتون میگم چه بر من گذشت  اما امروز همینقدر بدونین که از اونچه درونم زبونه می‌کشه خودم هم می‌ترسم...

نباید گذاشت که کارد به استخون برسه، اما میشه؟

زن بودن یا کلا نبودن، میشه گفت می‌خوای بین اینا انتخاب کنی؟ 

پ.ن:خودسانسوری ممنوع

از خودم عصبانیم و پینوکیویی‌ام که جلوی بخاری پاش سوخته... 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.